ثمین جونمثمین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

وروجک کوهنورد

بازی(26) طراحی اعضای بدن از دامنه بازیهای گروهیمون

خداحافظ تابستون گرم ،امروز آخرین عصر تابستون رو با دوستامون گذروندیم وغروب آخرین عصر تابستونمونو توی سازمان آتش نشانی باکلاس طراحی اعضای بدن دومین تابستون زندگی دخترنازمم دامنشو جمع کرد وجاشو به پاییز داد حالا پاییز از راه رسیده ودامنشو توی دنیای خاطرات دخترم پهن کرده بهترین روزا با بهترین آرزوها رو به یه دنیا قاصدک سپردم که بیارن تو لحظه هات عزیزم امروز قرار شد که دردونه ها روی مقواهای سفید دراز بکشن ماهم اونا رو دورگیری کنیم وبعدش بچه ها اعضای بدنشونو باتوجه به شناخت خودشون از اعضای بدن روی مقوا پیاده کنن دخترمن که خیلی سریع روی مقوا دراز کشید وبا گرفتن یه ژست عالی و تکون نخوردن در طی دورگیری بامن همکاری میکرد. ...
31 شهريور 1393

بازی(24)بادکنک بازی از دامنه بازی های گروهیمون

سلام وسلام امروز عصر دوباره با دوستامون جمع شدیم واسه یه بازی جدید ،هستی که خواهرکوچولوش دیروز بدنیا اومده وحسابی گرفتار نیومده کلاس صدرا وکیانا هم نیومدن مامانش میگه درگیری دارن که شرکت نکردن آرشیدا مسافرته دوستای امروز: ترمه عضو جدید سپهر شاهرخ ماهرخ ثمین صدف یاسمین یاسین بازی اینجوری شروع شد که به بچه ها یه بادکنک داده شد مامانا بادکنک ها رو باد کردن وباید بچه ها روی یک خط صاف می ایستادن و مادرها روبرو شون وبادکنک ها برای بچه ها پرتاب میشد واونا با جهیدن باید بادکنک رو بغل میگرفتن دخترکم وبغل گرفتن بادکنکش       ...
30 شهريور 1393

دلنوشته ای برای دّر گرانبهایم ثمینم

امروز تولدمه بیست ونه سالگی ام رخت جمع کرده و از لحظه هام گریزون شده دارم وارد آخرین سال دهه دوم عمرم میشم نمیدونم به خودم میاد که بیشتر از بیست واندی با این دنیا دست وپنجه نرم کردم حالا که به عقب تر نگاه میکنم نمیدونم که به بازم دلم میخواد که تو اون روزا باشم یا نه ؟روزای گذشته رو دوس دارم بچگی ترهامو دوس دارم دستای پینه بسته پدرم که تو اون روزا جا گذاشتیم واومدیم ودوس دارم بعضی وقتا دلم میخواد بریم همون روزا اما دلم میگیره واسه اون همه زحمت وشب بیداری پدرم دلم میسوزه نمیخوام دیگه اذیت بشه همه زحمتایی رو که به دوش میکشید تا امروز من وماهای خونواده ام شدیم این ،آره همین اینی که هستیم حالا این روزها تو خانوادمون غصه بی پولی نداریم حالا به...
30 شهريور 1393

بازی (23) ماهیگیری با ماهی های کاغذی از دامنه بازیهای گروهیمون

دوباره یه عصر دیگه ویه دورهمی دوستانه ویه بازی هیجان انگیز دیگه،گاهن با این بازی ما مادرا هم تخلیه میشیم.... امروز قراره با این طرح ها ی چاپی که میبینیم یه کارایی انجام بدیم یعنی اولش قراره دردونه ها وشاخ شمشادا این ماهی خوشگلا رو رنگ کنن که از این رنگ توسط ثمین ناناز همین خط های ماندگار بسی مانده خب ثمین کوچیکه ومفهوم رنگ آمیزی براش قابل درک نیش فکر میکنه رنگ آمیزی هم همون نقاشیه.....     حالا ما هم کمی تقلب رسانده وماهی دخترکمان را برا ی مرحله بعد آماده میکنیم(البته همه مادران مجبور به کمک شدن)...خخخخخخخخ حالا باید شکل ماهی ها را برش میزدیم من عا...
25 شهريور 1393

بدون شرح 6

یه وقتای.... یه جورایی .....با یه چیزایی .... بهتون خوش میگذره       | سه شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۳| 9:34 | مامان سمیه جون | رد پاهاتون   ...
25 شهريور 1393

بدون شرح 6

یه وقتای.... یه جورایی .....با یه چیزایی .... بهتون خوش میگذره       | سه شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۳| 9:34 | مامان سمیه جون | رد پاهاتون   ...
25 شهريور 1393

آشنایی با سازمان آتش نشانی از مجموعه فعالیت های گروهی مون

ما امروز  قصد نداشتیمتو این برنامه شرکت کنیم چون فکر میکردیم واسه سن دخترمون مفید نیس واز الان آموزش اینچنینی زوده،  یکم با خودمون کلنجار رفتیمو به این نتیجه رسیدم که حالا هیچی نصیبمون نشه دخترم دوستاشو میبینه وتصمیم به شرکت تو کلاس گرفتیم با اینکه تعداد کمی از دوستان در برنامه شرکت کرده بودن ولی کلاس تکاپوی خودشو داشت وبچه ها تا وارد مرکز شدن دست به سنگ شدن گرچه که دخترم من به این دیواره مصنوعی علاقه نشون نداد ووقتی ازش خواستم بره رو دیواره خیلی صریح گفت :دوست ندارم،ماهم اصرار نکردیم یکم زمان برد تا با محیط اخت بشه واسه همین زمانی که دوستاش بعد از آشنایی با کفش و لباس آ...
25 شهريور 1393

بازی(22) کار با کاغذ رنگی وچسب از دامنه بازیهای دست ورزی گروهیمون

خذارو شکر که بازم تونستیم دور هم جمع بشیم و از دور هم بودن و تماشای بازی دردونه هامون شاد بشیم ولذت ببریم وخدا رو برای دادن بچه های سالم شاکر باشیم... بریدیم وبریدیم چسبوندیم وچسبوندیم همه تیکه های کاغذ رنگیامونو هم ما مامانا هم بچه های گلمون اینجوری بود که گلدونه ها نباید از قیچی استفاده میکردن باید با کمک گرفتن از انگشتاشون کاغذ رنگیا رو تا جایی که میتونستن ریز میکردن و بعدش به کمک چسب  داخل طرح هایی که به هرکس متناسب سنش  طرحی داده شده بود رو به جای رنگ امیزی پر میکردن....     این طرح ا...
9 شهريور 1393

بدون شرح5

                ثمین مامان نوریشو به قول خودش گوگوری میکنه (مادربزرگ مامان سمیه که بین بچه های فامیل به مامان نوری یا همون بی بی کوچولو معروفه) ...
6 شهريور 1393

برای دخترم.....

هرروز که میگذرد دلم تنگ ژست های گذشته ترت میشود         واینک گلم ...   میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید ...
6 شهريور 1393